ایدة «کارل لُویت» دربارة مبانی الهیاتیِ اندیشة تاریخی- سیاسی «روشنگری» در بستر سنت ضدروشنگری آلمانی و منتقدان آن
محورهای موضوعی : پژوهش سیاست نظریبهنام جودی 1 , مجید توسلی رکن آبادی 2 , حسن آبنیکی 3 , علياشرف نظري 4
1 - دانشجوی دکتری علوم سیاسی، اندیشههای سیاسی، گروه علوم سیاسی و روابط بینالملل، دانشکده الهیات، حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران
2 - دانشیار گروه علوم سیاسی و روابط بینالملل، دانشکدة حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران
3 - استادیار گروه علوم سیاسی و روابط بینالملل، دانشکدة علوم سیاسی، واحد تهران جنوب دانشگاه آزاد اسلامی، تهران
4 - دانشیار گروه علوم سیاسی، دانشکدة حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه تهران
کلید واژه: کارل لُویت, روشنگری, فلسفة تاریخ, پیشرفت, مسیحیت,
چکیده مقاله :
اندیشة «روشنگری» از همان آغاز در سدة هجدهم به کانون تأمل و تفکر اروپایی تبدیل شد. واکنش ها به جریان روشنگری متفاوت بوده است. در نیمة نخست سدة بیستم در آلمان، گفتار ضدروشنگری به واسطة متفکرانی مانند هایدگر، اشمیت، آدورنو، هورکهایمر و کارل لُویت، انتقادهایی رادیکال علیه اندیشة روشنگری در حوزهای گوناگون فلسفی، سیاسی و تاریخی مطرح کرد. در این پژوهش، براساس رویکرد «زمینه–متن محور» اسکینر به بررسی ایدة کارل لویت دربارة اندیشة تاریخی-سیاسی روشنگری خواهیم پرداخت. پرسش این پژوهش این است که «ایدة کارل لُویت دربارة مبانی الهیاتی اندیشة تاریخی-سیاسی روشنگری در چه زمینه ای شکل گرفت و مدعا و نیّت مؤلف در طرح آن چیست؟». می توان گفت که ایدة لُویت در بستر سنت ضدروشنگری آلمان نیمة نخست سدة بیستم شکل گرفت. او فلسفة مدرن تاریخ و مفهوم پیشرفت را صورت سکولارشدة الهیات تاریخ و مفهوم مشیت می داند. لویت با این مدعا تلاش دارد تا اندیشة روشنگری را با طرح ریشه های الهیاتی برای آن، نامشروع و خطا معرفی کند. به نظر می رسد که تبعات پذیرش ایدة لویت می تواند مفروضات اندیشة تاریخی-سیاسی مدرن به ویژه دربارة مفهوم «پیشرفت» را با چالشی اساسی به عنوان سکولارشدة مفاهیم الهیاتی مواجه کند. به این معنا که اندیشة مدرن توان طرح خود به عنوان اندیشه ای مستقل را ندارد. درمقابل، سانتو ماتزرینو، هانا آرنت و هانس بلومنبرگ، مبانی نظری و روش لُویت را مورد نقدهای اساسی قرار داده و آن را با تردیدهایی جدی مواجه کرده اند.
From the very beginning of the eighteenth century, the "Enlightenment" became the center of European reflections. Reactions to the Enlightenment have varied. In the first half of the twentieth century in Germany, anti-Enlightenment discourse through thinkers such as Heidegger, Schmitt, Adorno, Horkheimer and Karl Löwith, raised radical criticisms of the Enlightenment in various philosophical, political, and historical fields. In this essay, based on Skinner's approach, we interpret Karl Löwith's idea about the historical-political thought of the Enlightenment. The question of this article is "in what context was Karl Löwith's idea about the theological implications of the Enlightenment historical-political thought formed and what is the author's intention?" It can be said that Löwith's idea originated in the German anti-Enlightenment tradition in the first half of the twentieth century. He sees modern philosophy of history and the concept of progress as a secularized form of the theology of history and the concept of providence. With this claim, Löwith tries to introduce the Enlightenment as illegitimate by proposing theological roots for it. It seems that the consequences of accepting Löwith's idea could challenge the assumptions of modern thought, especially about the concept of "progress", as a secularized theological concept. In the sense that modern thought cannot be considered an independent thought. In contrast, Santo Mazzarino, Hannah Arendt, and Hans Blumenberg have fundamentally criticized Löwith's theoretical-methodological foundations and challenged him.