ضرورت حیات اجتماعی و نیاز بشر به دین از منظر صدرالمتألهین و ابنمسکویه
محورهای موضوعی : ملاصدراپژوهی و اندیشۀ حکمت متعالیهناصر محمدی 1 , غلامحسین خدری 2 , خلیل ملاجوادی 3
1 - استاد گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
2 - دانشیار گروه فلسفه، کلام و اخلاق، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
3 - دانشجوی دکتری فلسفه دین، مربی گروه الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
کلید واژه: حیات اجتماعی, نیاز بشر به دین, شرع, قانون, محبت, نیاز فطری, نبی, انسان کامل, حکمت صدرایی, ابنمسکویه,
چکیده مقاله :
ضرورت تشکیل حیات اجتماعی از منظر ملاصدرا و ابنمسکویه درگسترة پاسخ دین به نیازهای بشر، موضوعی است که در این نوشتار به آن پرداخته شده و بطور مقایسهيی و تطبیقی مورد بررسی قرار گرفته است. از دیدگاه ملاصدرا ضرورت رفع نيازهاي انسان، مستلزم وجود قانون و شرع بوده و لزوم وجود فردی بعنوان «نبی» را مستدل میکند. وی با تبييني فلسفی، معتقد است معنی و مفهوم نوع انسانی، در «هویت جمعی» او در عالم خارج از ذهن و در شاکلة اجتماعی او تحقق پیدا میکند. ابنمسکویه در نظري قابل تأمل و شاید انحصاری، نیاز اصلی انسان به تشکیل زندگی جمعی را بدلیل ضرورت پاسخ به نیاز فطری به «محبت و الفت» متقابل میداند و رفع نیازهای مادی را در مرحلة بعد مطرح میکند. از نظر او، محبت اساس زندگی و تشکیل جامعة گروهی انسانهاست. دیدگاه ملاصدرا دارای صبغة عقلی و فلسفی است درحالیکه تبیین ابنمسکویه صرفاً مبتنی بر وجود محبت و عاطفه بین انسانهاست. از نظر هر دو انديشمند، آموزههای وحیانی دین، گسترة نیازهای دنیوی و اخروی انسان را دربرمیگیرد اما در منظر هیچکدام، تأکیدی واضح و مستقل نسبت به شأنیت تهذیب نفوس برای نبی و انسان کامل الهی، مشهود نیست.
The present paper investigates the necessity of the development of social life in the view of Mullā Ṣadrā and Ibn Miskawayh in the domain of religion’s response to human needs following a comparative approach. Mullā Ṣadrā believes that the necessity of fulfilling human needs warrants the existence of law and Shar‘ as well as an individual as a prophet. Following a philosophical approach, he explains that the concept of human species is realized in their “collective identity” outside their mind and in their social schematism. Ibn Miskawayh’s standpoint, which is worth more deliberation and is perhaps unique, indicates that man’s main need for collective life is due to the necessity of responding to their intrinsic need for mutual “love and affection”, while he refers to satisfying material needs at a later level. In his view, love provides the basis for life and formation of human collective society. Mullā Ṣadrā’s view enjoys a rational and philosophical essence, whereas Ibn Miskawayh’s explanation is merely based on the presence of love and affection among human beings. However, both thinkers acknowledge that the revealed religious theorems can respond to all human worldly and other-worldly needs. Nevertheless, none of them directly and clearly emphasizes the necessity of the purification of the soul for the prophet and the divine perfect Man.